نامه ای برای دخترم! - پندار نیک
سفارش تبلیغ
صبا ویژن



نامه ای برای دخترم! - پندار نیک

درباره نویسنده
نامه ای برای دخترم! - پندار نیک
میثم
خدایا! بر من رحمتی فرود آر تا از رحمانیت دینت بگویم و به پنداری نیک مرا مجهز گردان که هرگز خود را نور مپندارم ،به قدر ادراک از نورانیتت شمعی در دل برافروزم و پروانه وار گرد آن شمع بسوزم. بر ایمانم بیافزای و پیمانه ی کوچک وجودم را عمقی بیکران ببخش تا متواضع گردم و در هر خیری که سر میزند تنها تو باشی و من نباشم! از روشناییت بینشی نصیبم کن تا ایثار را ارج نهم. مرا لیاقتی عطا کن تا هماهنگ با موسیقی تو،سازم را کوک کنم. سرآخر مرا به معرفتی مبتلا ساز تا وقت رفتن، با آغوشی باز خاک تنم را به دست خاک عزیز ایران بسپارم...
تماس با من


 

آرشیو
دلنوشته ها و خاطرات
شاهنامه خوانی
اجتماعی
مذهبی
پندنامه


لینکهای روزانه
آنالیز ریاضی قرآن [29]
گنجور(آثار سخنسرایان پارسی گو) [28]
وبسایت شرکت دل آواز(شجریان) [26]
وبسایت رسمی علیرضا عصار [20]
گیتارینه [21]
جامعه مجازی موسیقی ایرانیان [16]
آموزش گیتار [12]
[آرشیو(7)]

 

لینک دوستان
پرسه زن بیتوته های خیال
.... «« " الهه عشق " »»‍‍ ....
فانوسهای خاموش
یادداشتها و برداشتها
.: شهر عشق :.
نور
توشه آخرت
عطش
مسافر آسمان
کوله پشتـــــــــــــــــــــی
آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
معصومیت از دست رفته
پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان
باغ گیلاس
عشق طلاست
جمله های طلایی و مطالب گوناگون
اسلام دین محبت و عدالت
دلشدگان
بیکرانه
پاسبان پاسارگاد
تاریخ ایران باستان
مهندسی مکانیک
™Hamid
منجی عصر
دریای بیکران
دوستان دوران دبیرستان
وبلاگ من و حمید
گلبرگ
ستاره بنز


موسیقی وبلاگ


خبرنامه ی پندار نیک
 
لوگوی وبلاگ
نامه ای برای دخترم! - پندار نیک


لوگوی دوستان
آمار بازدید
بازدید کل :277590
بازدید امروز : 28
 RSS 

به نام یزدان پاک
چارلی چاپلین یکی از نوابغ تاریخ سینماست . وی وقتی که در اوج موفقیت بود با اونااونیل ازدواج کرد و از او صاحب 8 بچه شد ولی فقط یکی از این بچه ها که ژرالدین نام دارد استعداد بازیگری را از پدرش به ارث برده است. زمانی که ژرالدین تازه می خواست وارد عالم هنر شود ، چارلی برای او نامه ای نوشت که بی تردید هر خواننده ای را به تفکر وادار می کند.

چارلی چاپلین

ژرالدین دخترم:
اینجا شب است!؟ یک شب نوئل. در قلعه کوچک من همه سپاهیان بی سلاح خفته اند.
نه برادر و نه خواهر تو و حتی مادرت ، به زحمت توانستم بی اینکه این پرندگان خفته را بیدار کنم خودم را به این اتاق کوچک نیمه روشن به این اتاق انتظار پیش از مرگ برسانم . من از تو دورم، خیلی دور، اما چشمانم کور باد ،اگر یک لحظه تصویر تو را از چشمان من دور کنند.
تصویر تو آنجا روی میز هست . تصویر تو اینجا روی قلب من نیز هست. اما تو کجایی؟ آنجا در پاریس افسونگر بر روی آن صحنه پر شکوه "شانزلیزه" میرقصی . این را میدانم و چنانست که گویی در این سکوت شبانگاهی آهنگ قدمهایت را می شنوم و در این ظلمات زمستانی برق ستارگان چشمانت را می بینم.
شنیده ام نقش تو در نمایش پر نور و پر شکوه نقش آن شاهدخت ایرانی است که اسیر خان
تاتار شده است. شاهزاده خانم باش و برقص. ستاره باش و بدرخش .اما اگر قهقهه تحسین آمیز تماشاگران و عطر مستی گلهایی که برایت فرستاده اند تو را فرصت هشیاری داد در گوشه ای بنشین نامه ام را بخوان و به صدای پدرت گوش فرا ده . من پدر تو هستم ژرالدین من چارلی چاپلین هستم . وقتی بچه بودی شبهای دراز به بالینت نشستم و برایت قصه ها گفتم . قصه زیبای خفته در جنگل قصه اژدهای بیدار در صحرا خواب که به چشمان پیرم می آمد طعنه اش می زدم و می گفتمش برو .
من در رویای دختر خفته ام . رویا می دیدم ژرالدین رویا.......
رویای فردای تو ، رویای امروز تو، دختری می دیدم به روی صحنه فرشته ای می دیدم به روی آسمان که می رقصید و می شنیدم تماشاگران را که می گفتند: " دختره را می بینی؟ این دختر همان دلقک پیره .
رقص چارلی چاپلین

برقص من با آن شلوار گشاد پاره پاره رقصیدم  و تو در جامه حریر شاهزادگان می رقصی . این رقص ها  و بیشتر از آن صدای کف زدنهای تماشاگران  گاه تو را به آسمان ها خواهد برد. برو آنجا برو اما گاهی نیز بروی زمین بیا  و زندگی مردمان را تماشا کن.
زندگی آن رقاصگان دوره گرد کوچه های تاریک را که با شکم گرسنه میرقصند و با پاهایی که از بینوایی می لرزد . من یکی ازاینان بودم ژرالدین  و در آن شبها  در آن شبهای افسانه ای کودکی های تو ، که تو با لالایی قصه های من به خواب میرفتی و من باز بیدار می ماندم در چهره تو می نگریستم، ضربان قلبت را می شمردم، و از خود می پرسیدم: چارلی آیا این بچه گربه، هرگز تو را خواهد شناخت؟
تو مرا نمی شناسی ژرالدین . در آن شبهای دور بس قصه ها با تو گفتم  اما قصه خود را هرگز نگفتم . این داستانی شنیدنی است‌:
داستان آن دلقک گرسنه ای که در پست ترین محلات لندن آواز می خواند و می رقصید و صدقه جمع می کرد .این داستان من است . من طعم گرسنگی را چشیده ام . من درد بی خانمانی را چشیده ام . و از اینها بیشتر  من رنج آن دلقک دوره گرد را که اقیانوسی از غرور در دلش موج می زند اما سکه صدقه رهگذر خودخواهی آن را می خشکاند  احساس کرده ام.
با این همه من زنده ام و از زندگان پیش از آنکه بمیرند نباید حرفی زد . داستان من به کار تو نمی آید  از تو حرف بزنیم . به دنبال تو نام من است: چاپلین . با همین نام چهل سال بیشتر مردم روی زمین را خنداندم و بیشتر از آنچه آنان خندیدند خود گریستم .
چارلی چاپلین
ژرالدین در دنیایی که تو زندگی می کنی 
تنها رقص و موسیقی نیست .نیمه شب هنگامی که از سالن پر شکوه تأتر بیرون میایی آن تحسین کنندگان ثروتمند را یکسره فراموش کن اما حال آن راننده تاکسی را که تو را به منزل می رساند  بپرس حال زنش را هم بپرس! و اگر آبستن بود و پولی برای خریدن لباس بچه اش نداشت چک بکش و پنهانی توی جیب شوهرش بگذار . به نماینده خودم در بانک پاریس دستور داده ام فقط این نوع خرجهای تو را بی چون و چرا قبول کند . اما برای خرجهای دیگرت باید صورت حساب بفرستی .
گاه به گاه  با اتوبوس  با مترو شهر را بگرد . مردم را نگاه کن و دست کم روزی یکبار با خود بگو :" من هم یکی از آنان هستم ." تو یکی از آنها هستی - دخترم ، نه بیشتر ،هنر پیش از آنکه دو بال دور پرواز به آدم بدهد ، اغلب دو پای او را نیز می شکند .
و وقتی به آنجا رسیدی که یک لحظه ، خود را بر تر از تماشاگران رقص خویش بدانی ، همان لحظه صحنه را ترک کن ، و با اولین تاکسی خود را به حومه پاریس برسان . من آنجا را خوب می شناسم ، از قرنها پیش آنجا ، گهواره بهاری کولیان بوده است . در آنجا ، رقاصه هایی مثل خودت را خواهی دید . زیبا تر از تو ، چالاک تر از تو و مغرور تر از تو . آنجا از نور کور کننده ی نورافکن های تآتر " شانزلیزه " خبری نیست .
نور افکن رقاصگان کولی ، تنها نور ماه است نگاه کن ، خوب نگاه کن . آیا بهتر از تو نمی رقصند اعتراف کن دخترم . همیشه کسی هست که بهتر از تو می رقصد . همیشه کسی هست که بهتر از تو می زند .و این را بدان که در خانواده چارلی ، هرگز کسی آنقدر گستاخ نبوده است که به یک کالسکه ران یا یک گدای کنار رود سن ، ناسزایی بدهد .
چارلی چاپلین و دخترش
من خواهم مرد و تو خواهی زیست . امید من آن است که هرگز در فقر زندگی نکنی ، همراه این نامه یک چک سفید برایت می فرستم .هر مبلغی که می خواهی بنویس و بگیر . اما همیشه وقتی دو فرانک برای خرج کردن داری ، با خود بگو : " دومین سکه مال من نیست . این مال یک فرد گمنام باشد که امشب یک فرانک نیاز دارد ."
جستجویی لازم نیست . این نیازمندان گمنام را اگر بخواهی همه جا خواهی یافت .
اگر از پول و سکه با تو حرف می زنم برای آن است که ازنیروی فریب و افسون این بچه های شیطان خوب آگاهم من زمانی دراز در سیرک زیسته ام و همیشه و هر لحظه بخاطر بند بازانی که از روی ریسمانی بس نازک راه می روند نگران بوده ام اما این حقیقت را با تو می گویم دخترم : مردمان بر روی زمین استوار بیشتر از بند بازان بر روی ریسمان نا استوار سقوط می کنند .شاید که شبی درخشش گرانبهاترین الماس این جهان تو را فریب دهد .
آن شب این الماس ریسمان نا استوار تو خواهد بود و سقوط تو حتمی است .
شاید روزی  چهره زیبای شاهزاده ای تو را گول زند آن روز تو بند بازی ناشی خواهی بود و بند بازان ناشی همیشه سقوط می کنند .
دل به زر و زیور نبند زیرا بزرگترین الماس این جهان آفتاب است و خوشبختانه این الماس بر گردن همه می درخشد .......
.......اما اگر روزی دل به آفتاب چهره مردی بستی ، با او یکدل باش ، به مادرت گفته ام در این باره برایت نامه ای بنویسد . او عشق را بهتر از من می شناسد. و او برای تعریف یکدلی ، شایسته تر از من است . کار تو بس دشوار است ، این را می دانم .
چارلی چاپلین و دخترش
به روی صحنه ، جز تکه ای حریر نازک ، چیزی بدن ترا نمی پوشاند . به خاطر هنر می توان لخت و عریان به روی صحنه رفت و پوشیده تر و باکره تر بازگشت . اما هیچ چیز و هیچکس دیگر در این جهان نیست که شایسته آن باشد که دختری ناخن پایش را به خاطر او عریان کند .
برهنگی ، بیماری عصر ماست ، و من پیرمردم و شاید که حرفهای خنده دار می زنم . 

اما به گمان من ، تن عریان تو باید مال کسی باشد که روح عریانش را دوست می داری .
دختر چارلی چاپلین
بد نیست اگر اندیشه تو در این باره مال ده سال پیش باشد . مال دوران پوشیدگی . نترس ، این ده سال ترا پیر تر نخواهد کرد.....
می دانم که پدران و فرزندان همیشه جنگی جاودانه با یکدیگر دارند. با من با اندیشه های من جنگ کن دخترم، من از کودکان مطیع خوشم نمی آید
.
خون من در رگهای توست و امیدوارم حتی آن زمان که خون در رگهای من می خشکد ، پدرت را فراموش نکنی.
فرشته نبودم اما تا آنجا که در توان من بود تلاش کردم آدمی باشم تو نیز تلاش کن ، رویت را میبوسم گل تقدیم شما

دانلود آهنگ Aygiz از Alihan Samedov



نویسنده : میثم » ساعت 9:58 عصر روز چهارشنبه 88 آذر 11

داغ کن - کلوب دات کام

The Hunger Site

ابتدا نیت کنید

سپس برای شادی روح حضرت حافظ یک صلوات بفرستید

.::.حالا کلید فال را فشار دهید.::.

برای گرفتن فال خود اینجا را کلیک کنید
دریافت کد فال حافظ برای وبلاگ